اطلاعیه
X


برای اطلاع از 
آدرس جدید و اخبار سایت حتما کینگ مووی را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید

__________________________________


✅ کانال تلگرام  |  ✅ پیج اینستاگرام  | ✅ پشتیبانی تلگرام

__________________________________
>>دانلود اپلیکیشن اندروید با قابلیت پخش آنلاین<<


ثبت نام / ورود کاربر
جستجوی پیشرفته
The Wailing
لیست مشاهده
« مشاهده 1 عکس و تریلر »

The Wailing (2016)

6.4
/
12
به این فیلم امتیاز دهید
7.4
74,125
خلاصه داستان : غریبه ای وارد یک روستای کوچک می شود و مدت کوتاهی پس از آن یک بیماری مرموز در تمام منطقه شیوع پیدا میکند. یک پلیس وارد این ماجرا می شود که مجبور است برای نجات جان دخترش، این معمای پیچیده را حل کند...
توضیحات کلی / لینک های دانلود / عوامل و بازیگران / نظرات / تریلرها و تصاویر
تاریخ به روز رسانی : دوشنبه, 13 شهریور 1396
نسخه دوبله پارسی "شیون"

مدیر دوبلاژ: شیلا آژیر
گویندگان: منوچهر زنده دل، امیر حکیمی، شیلا آژیر، شایان شام بیاتی، مینا قیاس پور، ناهید شعشعانی، نرگس فولادوند، کسری کیانی، پویا فهیمی، کریم بیانی، شروین قطعه‌ای، خشایار شمشیرگران، پویان مقدم.
ژانر : درام , ترسناک , معمایی کارگردان : Na Hong-jin زبان : کره‌ای , ژاپنی زیرنویس : دارد رده سنی : کشور : کره‌ی‌جنوبی , آمریکا امتیاز منتقدین : 81 سال : (2016) رنگ : زمان : 156 دقیقه فروش جهانی : 0$ فروش هفتگی : 0$ بودجه : 0$ درآمد : 0$

لینک های دانلود

تهیه اشتراک دانلود
دانلود نسخه دوبله پارسی ، دو زبانه 1080p BRRip | انکودر : KIMO | حجم : 2.48 گیگابایت
دانلود نسخه دوبله پارسی ، دو زبانه 720p BRRip | انکودر : KIMO | حجم : 1.35 گیگابایت
دانلود صوت دوبله به صورت جداگانه | حجم فایل : 143 مگابایت
دانلود نسخه 1080p BRRip | انکودر : KIMO | حجم : 2.34 گیگابایت
دانلود نسخه 1080p BRRip | انکودر : Ganool | حجم : 2.30 گیگابایت
دانلود نسخه 720p BRRip | انکودر : MkvCage | حجم : 1.35 گیگابایت
دانلود نسخه 720p BRRip | انکودر : Ganool | حجم : 1.20 گیگابایت
دانلود زیرنویس
جدیدترین اخبار فیلم و سریال در کانال تلگرام ما
برای اطلاع از اخبار سایت و آدرس جدید در شبکه های اجتماعی همراه ما باشید
گزارش مشکل
جهت ثبت نظر ابتدا وارد سایت شوید یا ثبت نام نمایید
-0 +1
N این فیلم قدرت قلم فیلمنامه نویسو به رخ میکشه که چقدر خلاقیت ب خرج داده برای بوجود اوردن یه داستان کاملا متفاوت و جدید تو ژانر ترسناک
قول میدم شبیهشو ندیدین
پای فیلم میخکوب میشین
26 آبان 1403, 23:41 ب.ظ
ثبت پاسخ
-0 +1
Shivach فیلم بدون تفسیر و نقد اصلا قابل فهم نیست. من نقد توی کامنتها رو خوندم تا کامل متوجه شدم چی شد وگرنه واقعا قابل درک نبود و صحنه هاش به هم نمیچسبید.
10 بهمن 1401, 02:33 ق.ظ
ثبت پاسخ
-0 +2
مهرداد کرمی چقدر لذت بردم از فیلم وااااای
25 فروردین 1401, 13:16 ب.ظ
ثبت پاسخ
-1 +1
yasaman azimiyaan اخرش خیلی بد تموم شد حالم گرفته شد
06 آذر 1400, 00:36 ق.ظ
ثبت پاسخ
-0 +1
vahid021 عوامل دوبله:
مدیر دوبلاژ: شیلا آژیر
گویندگان: منوچهر زنده دل، امیر حکیمی، شیلا آژیر، شایان شام بیاتی، مینا قیاس پور، ناهید شعشعانی، نرگس فولادوند، کسری کیانی، پویا فهیمی، کریم بیانی، شروین قطعه‌ای، خشایار شمشیرگران، پویان مقدم
24 تیر 1400, 18:33 ب.ظ
ثبت پاسخ
-0 +2
vahid021 نقد سوم (آکادمی هنر): این نقد و تحلیل داستان را لو میدهد ابتدا فیلم را ببینید و سپس بخوانید:
ساخته‌ی جدید نا هونگ جین؛ فیلمساز تحسین شده‌ی کره‌ای به تازگی اکران موفقی در کشورهای شرق آسیا داشته است. این فیلم امسال در یکی از بخش‌های جنبی جشنواره‌ی کن نیز اکران شد و تحسین منتقدان بین المللی را برانگیخت. هونگ جین در این فیلم بار دیگر به سراغ ایده‌ای بسیار جذاب و دیدنی رفته است. مطابق دو فیلم قبلی این فیلمساز در این فیلم نیز ما شاهد یک تریلر پلیسی هستیم. تفاوت اما در آمیخته شدن این تریلر با عناصری از ماوراطبیعه است. یعنی اگر در فیلم‌های پیشین فیلمساز این ترس و وحشت عاملی زمینی و مادی داشت در این فیلم وحشت از جایی دیگر بر سر کاراکترهای فیلم هوار می شود.

فیلم با تکه ای از کتاب انجیل لوقا باب 24ام آغاز می‌شود. جایی که شیطان به قصد فریب مومنان خود را همچون انسان بدان‌ها می‌نماید. اینکه آن‌ها چگونه گمان می‌کنند که با یک روح سر و کار دارند در حالی که او صاحب گوشت و استخوان است؟ سپس شیطان از آن‌ها می‌خواهد نزدیک‌تر بیایند و دستان او را لمس کنند تا مطمئن شوند که او روح نیست و انسان است. با این مقدمه‌ی تکان دهنده که البته در ادامه منطق روایی‌اش آشکار خواهد شد ما وارد جهان تیره و تار و خشن سینمای هونگ جین می‌شویم. گونگ جو؛ شخصیت اصلی فیلم پلیس ساده دلی در دهکده‌ای به اسم گوک سونگ است که به تازگی درگیر یک پرونده‌ی جنایی هولناک شده است. مردی به شکلی وحشیانه خانواده‌ی خود را قتل‌عام کرده و سپس خود دیوانه شده است. پلیس در محل زندگانی قاتل اتاقکی شبیه به عبادتگاه پیدا می کند که البته چندان توجهی بدان نشان نمی‌دهد. چندی بعد حادثه‌ای مشابه روی می‌دهد. این بار یک زن دست به کشتار خانواده اش می‌زند. پلیس دهکده ابتدا گمان می کند که خوردن یک قارچ سمی از سوی قاتلان باعث شده آن‌ها عقل خود را از دست بدهند و دست به اعمال دیوانه‌واری بزنند، اما با توجه به حوادث مهیب آینده این فرضیه‌ی ساده‌دلانه فراموش می‌شود. در ادامه گونگ جو در تحقیقاتش با زنی مرموز مواجه می‌شود که تلاش می کند دلیل همه‌ی این اتفاقات را به حضور غریبه‌ای ژاپنی که تازه به دهکده پای گذاشته است، مربوط سازد. اما گونگ جو جز حرف‌های این زن مرموز شاهد دیگری برای متهم ساختن این مرد ژاپنی ندارد ...

همین خط کلی داستان فیلم نشان می دهد که فیلمساز تا چه اندازه‌ای به خلق معما و پیچیدگی‌های روایی علاقمند است. این پیچیدگی و معماگونگی البته به اندازه‌ای به ساختار روایی فیلم تزریق شده است که تا به انتها به طور کامل مکشوف نمی‌گردد. هر چند همین عامل نیز می‌تواند در نهایت مخاطبان فیلم را تا آخر بر روی صندلی‌هایشان میخکوب کند. فیلمی که با یک کارگردانی فوق حساب شده انواعی از ژانرهای سینمایی را برای روایت کردن داستانی جذاب کنار هم قرار داده است. فیلم هم جنایی است و هم علمی تخیلی. هم مخاطب خود را به بهترین شکل ممکن می ترساند و هم گاه به گاه لبخند به روی لب های او می‌ آورد. فیلم همچنین برای مخاطبان علاقمند به سینمای اسلش نیز تحفه‌ی دندان‌گیری محسوب می‌شود. ارجاعات سرشار فیلم نیز درخشان است. از ارجاع به سینمای وحشت جن محور آمریکا تا سینمای سریال کیلر همین کشور. فیلم همچنین از نقطه نظر مضمونی اشاره‌ی شکوهمندی است به سینمای ماوراطبیعی آسیای شرق. البته همین عامل آخر می‌تواند دلیل اصلی گمراه شدن مخاطبان در انتهای فیلم نیز قلمداد شود. زیرا به نظر می رسد تا زمانی که این مخاطبان آشنایی چندانی با رسوم شمنی آیین‌های آسیای شرقی نداشته باشند، نمی توانند که در انتها به طور کامل از هدف فیلمساز در لزوم استفاده ازاین آیین‌ها در تار و پود روایی اثرش آگاهی یابند. از این نظر فیلم می‌تواند همچون اثری گنگ و نامفهوم از نقظه نظر معنایی فهمیده شود.

فیلم همچنین در زیرلایه‌هایش فیلمی عمیقاً سیاسی است. در این مورد نگاه کنید به نحوه‌ی بازنمایی شخصیت ژاپنی فیلم که تا به انتها یکی از مظنونینِ اصلی وضعیت بغرنج کنونی قلمداد می شود. گو اینکه فیلمساز بخواهد به صورتی کاملاً زیرپوستی به واقعه‌ی الحاق کره به امپراطوری ژاپن از سال 1910 تا پایان جنگ جهانی دوم اشاره کند. واقعه‌ای تاریخی که اثرات جبران‌ناپذیرش تاکنون گریبانگیر مردم کره بوده است. لازم به ذکر است که پس از پایان جنگ جهانی دوم و شکست سنگین امپراطوری ژاپن در آن کشور کره طبق توافق فاتحان این جنگ خانمان‌برانداز به دو بخش جنوبی و شمالی تقسیم شد تا عملاً تکه پاره شود. در هر صورت با توجه به این واقعه اکنون بعید است فیلمساز به صورتی کاملاً اتفاقی خواسته باشد که با وارد کردن شخصیتی ژاپنی و صد البته مرموز روایت فیلم خود را بیش از اندازه پروبلماتیک کند.
24 تیر 1400, 18:14 ب.ظ
ثبت پاسخ
-2 +1
امیر علی خیلی حال داری
27 مرداد 1402, 13:27 ب.ظ
ثبت پاسخ
-3 +2
รђคђค๒ میشه بگی که چی میزنی اینطوری فاز برداشتی!؟؟؟
????????????????????????????
09 شهریور 1401, 10:21 ق.ظ
ثبت پاسخ
-0 +5
vahid021 نقد دوم (دنیای بازی): این نقد و تحلیل داستان را لو میدهد ابتدا فیلم را ببینید و سپس بخوانید:
صدا، دوربین، وحشت!
علی‌رغم رسم معمول که در ابتدا به بررسی زوایای داستانی اثر پرداخته می‌شود، ما برای این فیلم ابتدا نکات فنی را بررسی می‌کنیم، زیرا بار اصلی این اثر بر دوش داستان پر پیچ و خم و عجیب‌اش بوده که هنوز هم بینندگان در سرتاسر جهان در خصوص پایان و مفهوم آن در حال بحث هستند! این اثر تناوبی از طنز، ترس، رمز و راز است. در بخش‌های ابتدایی فیلم، کارگردان زندگی شخصیت اصلی فیلم یعنی افسر پلیس «جانگ گو» (با بازی دو ون کواک) را به ما نشان می‌دهد. او یک پلیس دست و پا چلفتی است، البته تقصیری هم ندارد، مگر در یک روستای کوچک در کره جنوبی چه‌قدر جرم و جنایت خشن رخ می‌دهد که ما توقع داشته باشیم افسران پلیس آن مانند نیروی ویژه‌ی لس‌آنجلس آماده به جنگ باشند؟ او یک مرد معمولی و پدری مهربان است، اما در گذر داستان، شخصیت وی تغییر می‌کند، همان‌طور که فضای فیلم عوض می‌شود. او برای نجات دخترش خشن و خشن‌تر شده و این تغییر تدریجی در طول فیلم به خوبی قدرت کارگردان در فضاسازی و قدرت بازیگران در پرداخت زیبای شخصیت‌ها را نشان می‌دهد. موسیقی این اثر شاید چندان به چشم نیاید، اما این امر یک نقطه ضعف نیست، زیرا موسیقی در این اثر درست مثل بیماری عمل کرده که روستای جانگ گو را در بر گرفته؛ بی‌سر و صدا و به آرامی زیر پوست انسان رفته و در وجود وی می‌نشیند. از دیگر نقاط قوت این فیلم، گریم و طراحی صحنه است. مردگان متحرکی که گاه و بی‌گاه در این اثر ظاهر می‌شوند، بسیار خوب گریم شده و تجلی و تصویرسازی از شیطان آن هم به سبک شرقی در انتهای فیلم، موی بر تن بیننده سیخ می‌کند. شاید روایت داستان در ابتدا کمی خسته‌کننده به‌نظر برسد، اما شیون اثری است پر از نکات ریز ودرشت که همه آنها برای درک آن‌چه در فیلم اتفاق می‌افتد لازم هستند. علی‌رغم ژانری که این فیلم به آن تعلق دارد، حتی یک صحنه از فیلم را هم نباید از دست داد، زیرا چندین نکته کلیدی در فیلم تنها در صحنه‌های 2 تا 5 ثانیه‌ای مورد توجه قرار می‌گیرد و ندیدن آنها درک چگونگی وقایع را دشوار می‌کند (مثل گیاهی که در ابدای فیلم بالای در خانه مرد روستایی اویزان شده یا اولین دیدار شیطان با جانگ گو و دخترش در کنار رودخانه). شیون به‌خوبی نشان داد که می‌توان اثری قابل تحسین و هنرمندانه در ژانری ساخت که عمدتا توسط فیلم‌هایی صرفا برای سرگرمی و فروش گیشه اشباع شده‌ است.

داستانی پیچیده، شخصیت‌هایی پیچیده‌تر
داستان کلی این فیلم، ماجرای یک روستا را روایت می‌کند که دچار جنون و مرگ شده است. مردم این روستای آرام به شکل عجیبی ناگهان دچار جنون شده و اطرافیان خود را می‌کشند. شخصیت اصلی داستان که یک پلیس است، ابتدا این قتل‌ها را در اثر مصرف قارچ سمی می‌داند، اما با گذر زمان همه چیز عوض شده و صحبت از نیروهای شیطانی به میان می‌آید. شاید در ظاهر داستان چندان پیچیده نباشد، اما کتاب را نباید از جلد آن قضاوت کرد. با اضافه شدن شخصیت‌های جدید به داستان، ماجرا پیچیده و پیچیده‌تر می‌شود. این فیلم چهار شخصیت اصلی دارد: جانگ گو که به وی اشاره کردیم، «ایل گوانگ» (با بازی جونگ مین هوآنگ) که یک شامان (یا همان جن‌گیر خودمان) است، مرد ژاپنی مرموز (با بازی جون کونیمورا) و دخترک سفیدپوش (با بازی وو هی چون). هرکدام از این شخصیت‌ها به صورت تدریجی وارد فیلم شده و ماجرا را پیچیده می‌کنند. اما واقعا چرا این داستان پیچیده است؟ چرا نیمی از شخصیت‌های اصلی حتی اسمی ندارند؟ درون این اثر چه می‌گذرد؟

و اما شرح ماجرا…

آن‌چه که در ادامه می‌خوانید، شرحی از نمادها و شخصیت‌های این فیلم است، البته از نظر نویسنده‌ی این متن! تعجب نکنید، زیرا هیچ‌کس نمی‌تواند با اطمینان ادعا کند که برداشت‌اش از این فیلم، صحیح و دقیق بوده و حقیقت ماجراست! بله، این یکی از دلایل عجیب بودن این اثر است. حتی کارگردان این فیلم هم حاضر نشده در خصوص داستان اصلی فیلم توضیحی دهد و گفته که می‌خواهد هر کسی با برداشت خود فیلم را به پایان برساند. و اما برداشت من:
داستان فیلم هیچ ربطی به بیماری و قارچ سمی ندارد! اصلا قارچی در فیلم نیست که بخواهد سمی باشد. این‌ها همه زائیده‌ی افکار ماموران پلیس است تا بتوانند جنون آنی در افراد را توجیه کنند. تمام آن‌چه که در فیلم جریان دارد، تلاش شیطان برای اسیر کردن روح اهالی دهکده است؛ جنگی میان خیر و شر. در اولین صحنه‌ی فیلم، بخشی از انجیل را می‌خوانیم که سخن حضرت عیسی با حواریون شگفت زده‌ی وی پس ماجرای مصلوب شدن‌اش را بیان می‌کند: «من روح نیستم چون گوشت و استخوان دارم.» شاید فکر کنید هدف کارگردان از بیان این جمله، این بوده که به ما بگوید هیچ کدام از شخصیت‌های فیلم ماوراء‌الطبیعه نیستند و همگی انسانند، زیرا گوشت و استخوان دارند اما این‌طور نیست! اولین صحنه‌ی فیلم حجتی است که به ما شیطان واقعی را نشان می‌دهد، آن هم در آخرین صحنه‌های این اثر! اما شیطان در این داستان واقعا کیست؟ از نظر من شیطان مرد ژاپنی مرموز است. او یک غریبه است و به این روستا آمده تا مردمان‌اش را اسیر خود کند. در ابتدای فیلم هم درست پس از جمله‌ی فوق، وی را می‌بینیم که دارد طعمه‌ای بر قلاب زده و لب رودخانه ماهی‌گیری می‌کند. او در واقع در طول فیلم، با طعمه‌ی خود که «گناه» است، سعی در صید مردم دارد. با کمی دقت در فیلم، متوجه می‌شویم که تمام افرادی که به جنون مبتلا شده و جنایت می‌کنند، به‌نوعی گناه‌کار هستند. اولین قاتل فیلم انگار به زن مقتول چشم بد داشته و می‌خواسته دل او را به‌دست بیاورد، قاتل دوم که یک زن است، طبق شایعه‌ها، با خود شیطان (مرد ژاپنی) روابطی نامشروع داشته، همکار جانگ گو مدارکی علیه مرد ژاپنی پیدا می‌کند اما از ترس زمانی به همکارش این موضوع را اطلاع می‌دهد که دیگر دیر شده (گناه وی بزدلی بوده)، در انتها خود جانگ گو هم مرتکب گناه قتل می‌شود. مرد ژاپنی از افردای که می‌خواهد آنها را هدف قرار دهد، عکاسی می‌کند و این عکس‌ها در فیلم توسط یکی از پلیس‌ها کشف می‌شود (همان همکاری که ترسو بوده)، این‌ها همه نشان می‌دهد که مرد ژاپنی گناه‌کار است. او حتی در مراسمی مردگان را زنده‌ می‌کند تا به کمک آنها جانگ گو و همکارانش را به کشتن دهد. عده‌ای ممکن است فکر کنند مرد ژاپنی یک جن‌گیر است و قصد کمک به مردم دهکده را داشته، اما این ادعا نمی‌تواند درست باشد زیرا او نیروی ماوارئ الطبیعه دارد. در واقع شخصیت مثبت و فرشته‌گونه‌ی این فیلم، دختر سفیدپوش مرموز است. در یکی از صحنه‌ها که مرد ژاپنی در حال فرار از دست این دختر است، با ماشین جانگ گو و همکارانش تصادفی مرگبار می‌کند و آنها هم به دلیل اینکه فکر می‌کردند مرد ژاپنی شیطان است، جسد وی را به درون دره پرتاب می‌کنند (همین‌جاست که جانگ گو گناه قتل را انجام می‌دهد). اما پس از این صحنه، باز هم مرد ژاپنی زنده می‌ماند. از طرفی دیگر، در صحنه‌‌ی پایانی فیلم که کشیش مسیحی محل اختفای مرد ژاپنی را پیدا می‌کند، او از جمله‌ی ابتدایی فیلم که از زبان حضرت عیسی بیان شده، استفاده می‌کند تا کشیش را گول بزند و دستان‌اش را به کشیش نشان می‌دهد که مثل دستان فردیست که به صلیب کشیده شده است (جای سوراخ میخ در کف و پشت دستان). این در حالی است که در سایر صحنه‌ها هیچ اثری از زخم و جراحتی این‌چنینی در دستان مرد ژاپنی دیده نمی‌شود. همه‌ی این‌ها نشان از این دارد که شیطان برای گول زدن هر کسی از وسیله‌ و روشی استفاده می‌کند که بیشترین تاثیر را دارد، برای کشیش مسیحی سخنان پیامبرش را می‌خواند (وگرنه چه دلیلی دارد که یک فرد ژاپنی کلام مسیح را آن هم درست برای یک کشیش بگوید، در واقع اشاره به این بخش از انجیل در ابتدای فیلم به این جهت بوده که ما بتوانیم از حقه شیطان در انتهای فیلم آگاه شویم) و برای گول زدن جانگ گو تنها فرزندش را بیمار می‌کند.
دخترک سفیدپوش قدیس و نگهبان مردم است. اولین حضور او در فیلم در اطراف یکی از صحنه‌های جرم است. او از دور مثل دیوانگان به جانگ گو سنگ پرتاب می‌کند. طبق روایات انجیل، این‌کار نشان‌دهنده‌ی بی‌گناهی است و حضرت مسیح می‌گوید اولین سنگ را باید کسی به سمت یک گناه‌کار پرتاب کند که خود بی‌گناه باشد. مرد ژاپنی هم هنگام رو به رو شدن با این دخترک دچار ضعف و سستی می‌شود. در انتهای فیلم هم این زن به جانگ گو همه‌ی ماجرا را می‌گوید و از وی می‌‌خواهد تا به خانه‌اش نرود. دختر سفیدپوش می‌گوید که شیطان مرد ژاپنی است و شامان یا همان جن‌گیر فیلم هم با او همکاری دارد. او می‌گوید که تمامی افراد گناه‌کار به دام این شیطان افتاده‌اند و وقتی جانگ گو از گناه خود سؤال می‌کند، او به قتل مرد ژاپنی و سگ وی اشاره می‌کند (از کجا می‌دانسته که سگ مرد ژاپنی را او کشته؟ مگر اینکه واقعا علم غیب داشته و فراتر از یک انسان معمولی باشد). او می‌گوید که برای نابود کردن این شیطان، تله‌ای بر در خانه‌ی جانگ گو قرار داده (این تله با استفاده از نوعی گل میمون درست شده که این گل را در صحنه‌ی جرم ابتدایی فیلم هم می‌بینیم، یعنی این زن از ابتدا تلاش داشته تا با این شیطان مقابله کند، اما متاسفانه هر بار شکست خورده) و برای اینکه شیطان در دام بیفتد، تنها کافیست جانگ گو به دختر اعتماد کرده و تا سه مرتبه خواندن خروس و طلوع آفتاب، پیش وی بماند (سه مرتبه خواندن خروس هم در انجیل آمده است؛ حضرت مسیح به پترس می‌گوید که تو در روز آخر حیات من، پیش از آنکه خروس سه بار بخواند، از ترس مرا انکار خواهی کرد). اما جانگ گو هم‌مانند دیگران نمی‌تواند به دختر اعتماد کند و برای نجات خانواده‌اش به خانه بر می‌گردد. با ورود وی به خانه می‌بینیم که گل‌های میمون قرار گرفته در چهارچوب در پژمرده می‌شوند و تلاش برای شکست شیطان بار دیگر ناکام می‌ماند. دختر همیشه لباسی سفید بر تن دارد و هنگامی که جانگ گو به خانه می‌رود، برای مرگ خانواده‌ی او فریاد کشیده و اشک می‌ریزد. این‌ها همه می‌تواند نشانه‌ی خوب بودن او و تلاشش برای نجات مردم باشد.
ایل گوانگ جن‌گیر، دستیار شیطان است. او عکس‌هایی که شیطان از مردم گرفته بود را در اختیار داشت و در انتهای فیلم هم از جسد جانگ گو و خانواده‌اش عکاسی کرده و بدون هیچ احساسی محل را ترک کرد. او به جانگ گو گفت تا به حرف دختر سفیدپوش گوش نکند. وی حتی مراسمی برای خروج شیطان از بدن دختر جانگ گو انجام داد که به دلیل زجر کشیدن کودک، توسط پدرش ناتمام ماند، اما در ادامه فیلم با صحنه‌ی قتلی دیگر رو به رو می‌شویم که آثار مراسمی مشابه در آن دیده می‌شود؛ انگار کارگردان می‌خواسته بگوید اگر مراسم جن‌گیری «ایوجین» (دختر جانگ گو) هم به پایان می‌رسیده، سرنوشت مشابهی در انتظار او و خانواده‌اش بوده. از طرف دیگر، ایل وانگ هم مثل مرد ژاپنی هنگام رو به رو شدن با دختر سفید پوش، دچار ضعف و تهوع شده و خون و کثافت زیادی بالا می‌آورد که ممکن است نماد ذات کثیف و پلید او باشد. در ادامه وقتی جن‌گیر ما می‌خواهد از روستا فرار کند (پس از رو به رو شدن با دختر سفیدپوش)، توسط شیطان منع شده و مجبور به بازگشت می‌شود. علاوه‌بر این‌ها، جانگ گو در پایان فیلم به حرف وی گوش کرده و به خانه می‌رود تا دخترش را نجات دهد (علی رغم اسرار دختر سفید پوش) اما این امر تنها مرگ‌اش را در پی دارد. پس این مرد نمی‌تواند یک شامان خوب باشد، زیرا راهنمایی‌های وی تنها منجر به مرگ می‌‌شود.
در پس خون و جنون
پشت پرده‌ی این فیلم و ماجراهای آن، شاید پیامی نهفته باشد. شیطان زاییده‌ی اعمال ماست. این ما هستیم که شیطان را با انجام اعمال نادرست به خانه‌ی خود دعوت کرده و خود را در بالین او قرار می‌دهیم. خداوند و نیروی خیر برای کمک به ما، از ما می‌خواهد که ایمان داشته باشیم. اما ایمان داشتن عمل دشواری است! چه‌طور به خدایی ایمان داشه باشیم که «لمس» و «دیده» نمی‌شود اما گول شیطانی را که هر روز به روش‌های مختلف و متنوع سعی در شکار ما دارد را نخوریم؟ دخترک سفیدپوش تنها از مردم می‌خواهد که به وی اعتماد کنند، اما شیطان سعی دارد ادعا‌های خود را به دیگران اثبات کند؛ او می‌گوید که بیایید و مرا لمس کنید، از نزدیک ببینید که من شیطان نیستم! دنیای ما هم در واقع این‌گونه است. همیشه جلو زدن در صف، دروغ گفتن و بی‌تفاوتی سخت‌تر از ایستادن در برابر باطل و انجام دادن کارهای صحیح است. روستایی که ما در فیلم دیدیم، در واقع جهان امروز است و ما هم مردمانی که مرگ و جنون اطرافیان‌مان را می‌بینیم، اما در عمل ایمان کافی برای تغییر شرایط و نجات خود را نداریم. ما هم مانند جانگ گو پاک، صاف و ساده‌ایم، اما هنگامی که پای منافع‌مان در میان باشد، آدم هم می‌کشیم. فیلم شیون در کنار زیبایی‌های فنی و پیچیدگی‌های داستان، چهره‌ی ما را به ما نشان می‌دهد و فکرمان را به چالش می‌کشد؛ همان‌طور که پیدا کردن پاسخ صحیح و یافتن شیطان حقیقی در این فیلم کاری دشوار است، تشخیص خوب و بد هم در دنیای «تکسرگرای» امروز کاری دشوار است. همان‌طور که عده‌ای در روستا باور دارند این جنایات کار یک بیماری و قارچ سمی است و شیطانی وجود ندارد، جهان هم به سمت منزوی کردن مفاهیم دینی و توجه به مفاهیمی می‌رود که با روش‌های علمی قابل تعریف و توضیح باشند. شاید اصلا شیطانی نباشد، شاید همه این‌ها زاییده‌ی ترس مردم روستا باشد، شاید این جنون و کشتارها همه کار یک بیماریست، هر چه که هست، فقط شما می‌توانید تصمیم بگیرید کدام مسیر را انتخاب می‌کنید؛ به قول «مورفیوس» (در ماتریکس): «من تنها می‌توانم راه (در) را به تو نشان دهم، قدم گذاشتن در آن بر عهده‌ی خودت است.»
24 تیر 1400, 18:10 ب.ظ
ثبت پاسخ
-4 +2
รђคђค๒ وااااااااااااااااااااای………!
⁦⁦\⁠(⁠°⁠o⁠°⁠)⁠/⁩
باید نگران حال و اوضاع تو بود!
اینطوری داری سخت به خودت آسیب میرسونی!
در اولین فرصت خودتو به یه روانـپـزشـک نشون بده!
_________________

لابد پیش خودت هم فکر کردی که این ……ــشعر سرایی رو که میکنی ، مردم علاف هستند و این طومار رو میخونن!؟؟؟
⁦(⁠°⁠o⁠°⁠)



24 شهریور 1401, 10:16 ق.ظ
ثبت پاسخ
-0 +3
vahid021 نقد اول (zoomg): این نقد و تحلیل داستان را لو میدهد ابتدا فیلم را ببینید و سپس بخوانید:
شخصیت اصلی فیلم یک افسر پلیس محلی به اسم جانگ گو است. ماجرا از جایی آغاز می‌شود که یک روز جانگ گو به یک صحنه‌‌ی جرم احضار می‌شود. جایی که می‌فهمیم مردی با پوست تاول‌زده و ملتهب و چشمانی سفید و بی‌حرکت، همسرش را به‌طرز فجیعی با چاقو به قتل رسانده است. این پایان کار نیست و این قتل‌های خونینِ سریالی در روستا به یک اپیدمی تبدیل می‌شوند. یک روز نمی‌شود که بدون پیدا شدن جنازه‌ی تکه‌و‌پاره قربانی جدیدی به پایان برسد. از قضا همه‌ی قاتلان یکی از اعضای خانواده‌ی قربانیان هستند که تا دیروز اصلا به نظر نمی‌رسید قادر به انجام چنین عمل شنیعی باشند، اما حالا یک‌دفعه به خودشان آمده و خانواده‌شان که به دست خودشان سلاخی شده‌اند را پیدا می‌کنند. در ابتدا جانگ گو و همکارانش به این نتیجه می‌رسند که شاید قاتلان به خاطر خوردن قارچ سمی‌ای-چیزی کنترل خودشان را از دست داده‌اند، اما در ادامه پای خرافات و جن و ارواح خبیث و شیاطین به میان باز می‌شود. اولین مضنون جانگ گو هم یک غریبه‌ی ژاپنی است که به تنهایی در بالای یک تپه زندگی می‌کند. مردم فکر می‌کنند این غریبه‌ی ژاپنی دستش با شیطان توی یک کاسه است و با طلسم کردن مردم، آنها را قربانی اربابش می‌کند. جانگ گو که هیچ سرنخی به جز این ندارد و دخترش هم به یکی از تسخیرکنندگان پیوسته، تصمیم می‌گیرد تا ببیند آیا این شایعات حقیقت دارند. که آیا پای شخص شیطان به روستا باز شده و ارواح در میان انسان‌ها رفت و آمد می‌کنند یا اینکه این مرد ژاپنی فقط به خاطر غریبه بودنش مورد غضب و بدگمانی مردم روستا قرار گرفته است.
«شیون» بیش از دو ساعت و نیم طول می‌کشد، اما به خاطر ریتم روبه‌جلو و پیچ و تاب‌های متوالی داستان، نه تنها خسته‌کننده نمی‌شود، بلکه هرچه می‌گذرد، بیشتر از قبل درگیر اتفاقات فیلم می‌شوید. تمامی اینها به خاطر این است که نا هونگ جین، به عنوان نویسنده و کارگردان فیلم علاقه‌ای به کش دادن داستان یا درجا زدن ندارد و تقریبا در 99 درصد صحنه‌های فیلم یک اتفاق جالب و هیجان‌انگیز قرار داده است که معمای فیلم را پیچیده‌تر می‌کند. بله، اولین نکته‌ی تحسین‌برانگیز فیلم این است که اتمسفر دلهره‌آورش به مرور سنگین‌ و سنگین‌تر می‌شود. اکثر صحنه‌های فیلم با یک شلیک به پایان می‌رسند. این شلیک می‌تواند پیدا شدن سروکله‌ی یک زن کثیف و گل‌آلود پشت در شیشه‌ای اداره‌ی پلیس باشد یا صدای دعوای دوتا گربه از طبقه‌ی بالا. یک‌دفعه به خودتان می‌آیید و می‌بینید با اینکه بیش از یک ساعت از فیلم گذشته و با اینکه هنوز در مرحله‌ی زمینه‌چینی هستیم، اما نویسنده با چنان مهارتی سفره‌ی داستان بزرگش را پهن کرده است که اصلا متوجه نشده‌اید داستان اصلی هنوز شروع نشده است.
یکی از نقاط قوت فیلم که تقریبا درباره‌ی تمام محصولات سینمای کره صدق می‌کند، پردازش قهرمانان انسانی و معمولی است. جانگ گو و همکارانش تماشاگر را خیلی به یاد گروه کاراگاهان «خاطرات یک قتل» می‌اندازد. برخلاف اکثر فیلم‌های غربی که کاراگاهان داستان بسیار کلیشه‌ای، شجاع، باهوش و بامهارت نوشته می‌شوند، جانگ گو و دوستانش فقط یک افسر معمولی پلیس هستند که انگار از روی بی‌کاری به دانشگاه افسری پیوسته‌اند و هیچ‌وقت فکر نمی‌کردند یک روز مجبور شوند تا با یک قاتل روانی یا یک وضعیت غیرقابل‌حل درگیر شوند. در فیلم‌های کره‌ای همیشه کمدی وسیله‌ای برای شخصیت‌پردازی کاراکترها به عنوان یک سری آدم‌های عادی بوده است و «شیون» هم از این این قاعده جدا نیست. مثلا به صحنه‌ی ترسیدن بامزه‌ی جانگ گو و همکارش با دیدن زنی که پشت در اداره‌ی پلیس ظاهر می‌شود یا نحوه‌ی غذا خوردنش یا نحوه‌ی نشستن او بر روی صندلی در کنار صحنه‌ی جرم و بازی کردن با موبایلش، نگاه کنید.

تمام این ریزه‌کاری‌ها کاری می‌کنند تا جانگ گو را به عنوان کاراکتری باور کنیم که یکی مثل خود ماست. او کاراگاهی با پالتویی بلند که تمام وحشت‌ها و قاتلان دنیا را مثل کف دستش می‌شناسد نیست. او کسی است که وقتی به اولین صحنه‌ی جرم احضار می‌شود، توسط پیشنهاد صبحانه‌ی مفصل مادرزنش وسوسه می‌شود. او کسی است که از این وضعیت وحشت‌ کرده و برخلاف قهرمانان بالفطره‌ی سینمایی، می‌خواهد از آن دور بماند. او کسی است که فقط به اجبار وارد ماجرا می‌شود و حتی در آن صورت هم نمی‌داند باید برای نجات کسی که دوستش دارد چه کار کند، به چه کسی اعتماد کند و حرف چه کسی را قبول کند. جانگ گو از مردی بی‌تفاوت شروع می‌کند و به کسی تبدیل می‌شود که از شدت وحشت و بدگمانی، گرگیجه گرفته است. بعضی‌وقت‌ها برای خلق یک اتمسفر ترسناک لازم نیست هیولای عجیب و غریبی طراحی کنیم. قرار دادن اصولی قهرمانمان در موقعیتی که آنها نه راه پیش دارند و نه راه پس، از هرچیزی ترسناک‌تر است.
این دقیقا همان چیزی است که «شیون» را به یکی از موثرترین فیلم‌های ترسناک سال‌های اخیر تبدیل می‌کند. بزرگ‌ترین فیلم‌های ترسناک تاریخ سینما، آنهایی بوده‌اند که واقع‌گرایانه‌ترین و ملموس‌ترین هراس‌های بشری را بررسی کرده‌اند. این اواخر «شیطان نئونی»، آخرین فیلم نیکولاس ویندینگ رفن یکی از آنها بود. فیلمی که به ترس پیدا کردن خودمان در دنیایی که هیچ امیدی برای رهایی و فرار از بلعیده شدن توسط آن وجود ندارد می‌پرداخت. «شیون» هم به هراسی می‌پردازد که ممکن است بسیاری از ما یا به آن فکر کرده باشیم یا در زندگی تجربه‌ی برخورد با آن را داشته باشیم. ترس از اینکه نکند یک روز دنیا در مقابل ما و سلامتی عزیزان‌مان قرار بگیرد. همه‌ی ما تمام تلاش‌مان را می‌کنیم تا از کسانی که دوستشان داریم مراقبت کنیم. تا وقتی که مریض هستند، تلاش‌مان را برای آرام کردن و بهتر شدن آنها بکنیم. تا زمانی که درد می‌کشند، در کنارشان باشیم. تا زمانی که احساس تنهایی می‌کنند، با آنها صحبت کنیم. هر لحظه ممکن است اتفاق غیرقابل‌درکی برای یکی از نزدیکان‌مان بیافتد که مقابله با آن از توان ما خارج است. بعضی‌وقت‌ها گویی نه دعاهایمان جواب می‌گیرند و نه پول‌مان تغییری ایجاد می‌کند.

بعضی‌وقت‌ها دویدن‌های ما به هیچ‌جا قد نمی‌دهد. این دنیا پیچیده‌تر از چیزی است که ما حتی توانایی درک آن را داریم. بنابراین وقتی اتفاق بدی می‌افتد، ما از ترس، عشق یا شتاب‌زدگی مجبور به گرفتن تصمیماتی می‌شویم که همیشه بهترین تصمیمات ممکن نیستند. بعضی‌وقت‌ها سر دوراهی‌هایی قرار می‌گیریم که واقعا نمی‌دانیم کدامیک را باید انتخاب کنیم. گرفتار شدن در گردبادِ پیچیدگی دنیا همانا و ناتوان ماندن از تشخیص خوب و بد هم همانا. تا دیروز فکر می‌کردیم ذهن‌مان توانایی پیدا کردن جواب هر اتفاق ناگواری را دارد و روز بعد ناگهان به خودمان می‌آییم و نمی‌دانیم باید چه خاکی توی سرمان بریزیم. انسان‌ها دوست دارند باور داشته باشند که در کنترل هستند. که یک نقشه بزرگ و یک جی‌پی‌اس پیشرفته و یک چراغ‌قوه‌ی پرنور دارند که آنها را در تاریکی و پیچ و خم جاده هدایت خواهد کرد، اما دیر یا زود همه‌ی ما در موقعیتی قرار می‌گیریم که می‌بینیم این حس کنترل توهمی بیش نیست. ما با تمام تکامل‌مان، موجودات کوچکی در این کیهان بی‌انتها هستیم. کیهانی که نحو‌ه‌ی ساز و کارش هنوز که هنوزه کشف نشده و هر لحظه ممکن است ما در مقابل آن قرار بگیریم. و چقدر ترسناک است چشم در چشم شدن با چیزی که آن را انکار می‌کردید. خراب شدن روتین لذت‌بخش زندگی‌مان.
چیزی که «شیون» را به فیلم ترسناکی تبدیل می‌کند، جن و هیولا نیست، بلکه پرداختن به چنین حقیقت غیرقابل‌انکاری است که راه فراری از آن نیست. جانگ گو خودش را در چنین وضعیتی پیدا می‌کند. در حالی که دخترش هرروز به مرگ نزدیک‌تر می‌شود، قهرمان ما خودش را در وضعیتی پیدا می‌کند که واقعا نمی‌داند باید چه تصمیمی بگیرد و نمی‌داند چیزی که می‌بینید را باید باور کند یا نه. آیا مرد ژاپنی پشت تمامی این اتفاقات است؟ آیا او یک شیطان است؟ آن جادوگر محلی دوست است یا دشمن؟ آن موجود مُرده‌خواری که عده‌ای برخورد با او را گزارش کرده‌اند چه چیزی است؟ آیا همه‌چیز زیر سر مواد مخدر ناشناسی است که به این قتل‌ها منجر شده؟ ما هیچ‌وقت جواب دقیقی دریافت نمی‌کنیم. اهمیتی هم ندارد. اصلا معمای فیلم این نیست که چه کسی مسبب تمام این اتفاقات است. حرف فیلم این است که ببینید وقتی ما نمی‌توانیم چیزی را درک کنیم، چگونه ترس‌ها و نگرانی‌های خودمان را به آن نسبت می‌دهیم. حقیقت اهمیت ندارد. ما چیزی که دوست داشته باشیم را باور می‌کنیم.
ممکن است دلیل قتل‌ها ماوراطبیعه نباشد و همه‌چیز با یک بیماری واگیردارِ مرگبار قابل‌توضیح باشد. این‌طوری فیلم یک دلیل منطقی را در مقابل خرافات قرار می‌دهد و می‌گذارد تا مردم روستایی فیلم، خودشان تصمیم بگیرند. آنها هم تصمیم می‌گیرند که به جای یک بیماری ناشناخته که انسان‌ها را به زامبی‌های گوشت‌خوار تبدیل می‌کند، شیطان را مسبب تمام اینها بدانند و این‌گونه همه‌چیز را به اولین غریبه‌ای (مرد ژاپنی) که می‌توانند پیدا کنند نسبت دهند و خیالشان را راحت کنند. البته در 45 دقیقه‌ی پایانی همه‌چیز طوری در هم گره می‌خورد که حل کردن معمای فیلم و رسیدن به جواب نهایی را به کار بسیار دشواری تبدیل می‌کند. ترس این فیلم برخلاف بسیاری از فیلم‌های غربی این روزها، از صحنه‌های اکشن و مبارزه‌ای نشات نمی‌گیرد، بلکه همه‌چیز به یک سوال ختم می‌شود: شما اگر جای جانگ گو بودید چه تصمیمی می‌گرفتید و چگونه عمل می‌کردید؟ ما واقعا سرگیجه، خستگی، دل‌شوره و وحشت او در نجات دخترش را درک می‌کنیم و اصلا دوست نداریم جای او باشیم.
عنصر دیگری که «شیون» را به فیلم تحسین‌برانگیزی تبدیل می‌کند، نحوه‌ی طراحی صحنه‌های تنش‌زا و به اصطلاح اکشن فیلم است. بسیاری از ما فکر می‌کنیم برای دست‌یابی به یک صحنه‌ی هیجان‌انگیز سینمایی به یک تعقیب و گریز انفجاری یا یک نبرد پرزرق‌و‌برق احتیاج داریم، اما «شیون» در دو سکانس درخشان خلاف این را ثابت می‌کند. یکی از زیباترین و خفقان‌آورترین سکانس‌های فیلم جایی است که جانگ گو یک جادوگر محلی را برای جن‌گیری دخترش استخدام می‌کند. صحنه‌ی جن‌گیری سنتی این جادوگر با چنان جزییات و دقتی فیلمبرداری و تدوین شده که نه فقط صدای بیش از اندازه بلند مراسم، بلکه عدم توانایی ما از پیش‌بینی نتیجه‌ی کار و تردیدمان به هدف جادوگر، آن را به سکانس فوق‌العاده‌ای تبدیل می‌کند. دیگری جایی است که جانگ گو و دوستانش با یک زامبی تنهای سرگردان برخورد می‌کنند. فقط به کسانی که فکر می‌کنند زامبی‌ها دیگر موجودات ترسناکی نیستند، پیشنهاد می‌کنم این سکانس را ببینید. نحوه‌ی واکنش طبیعی کاراکترها به انسانی که دندان‌هایش را برای گوشت بدن آنها به هم می‌کوبد و هیچ‌جوره هم کشته نمی‌شود، به لحظات پراضطرابی ختم شده که فریادتان را بلند می‌کند. «شیون» پر از نماهایی است که محل وقوع اتفاقات را به جایی تبدیل می‌کند که انگار هیچ راهی برای در امان ماندن از هجوم مرگ نیست. فیلم اما بهترین تصاویرش را برای لحظات پایانی‌اش نگه داشته است. جایی که آنتاگونیست اصلی فیلم در هیبت اصلی‌‌اش فاش می‌شود و اگرچه چیز عجیب و غریبی درباره‌ی طراحی او وجود ندارد، اما اتفاقاتی که ما را به آن نقطه می‌رساند، کاری می‌کند تا از وحشت در جایمان میخکوب شویم و این‌بار بدون تقلا خودمان به استقبال ضربه‌ی نهایی فیلم برویم.

«شیون» شاید به خاطر زمان طولانی‌اش کسل‌آور یا به خاطر روایتِ نه چندان نامفهوم‌اش، گیچ‌کننده به نظر برسد، اما این‌‌طور نیست و طرفداران داستان‌های کاراگاهی تیر و تاریک نباید آن را به هیچ‌وجه از دست بدهند. «شیون» یکی از آن فیلم‌های جنایی/ماوراطبیعه‌ای است که اعصاب‌تان را به لرزه می‌اندازد و نفس‌تان را بند می‌آورد. فیلم بعد از تمام شدن تازه برای تماشاگران شروع می‌شود و آنها را مجبور به فکر کردن به مفاهیم و معمای مرکزی‌اش می‌کند. این از آن فیلم‌هایی است که این روزها به ندرت در سینمای امریکا می‌توان نمونه‌اش را پیدا کرد و کاری می‌کند تا در پایان مثل من دست به آسمان بلند کنید و بگویید: خدایا، سینمای کره را از ما نگیر!
24 تیر 1400, 18:06 ب.ظ
ثبت پاسخ
-0 +1
رایان عطایی عظیمی دمت گرم با این نقدها...
27 خرداد 1401, 18:35 ب.ظ
ثبت پاسخ
-2 +0
مهسا موسوی منم متوجه نشدم این فیلم ماورائی بود؟!و اون دختر واون اقا همدست بودند؟پشیمون شدم از دانلود ودیدن فیلم.ایکاش در خلاصه ابتدایی ذکر بشه فیلمای اینمدلی رو نباید دید چون اصلا نمیشه درکشون کرد .جالبه که این اتفاق برای مردم عادی توی فیلم افتاده نه برای ادمای ظالم وبدکار بمعنای واقعی????
03 خرداد 1400, 01:17 ق.ظ
ثبت پاسخ
-0 +2
vahid021 برای اینکه کاملا متوجه داستان فیلم بشید حتما باید چند نقد در مورد این فیلم تحسین شده بخونید...
24 تیر 1400, 17:59 ب.ظ
ثبت پاسخ
-1 +0
ارچی ترسناک نیست یک کمی دقت کنید داستان مشخص هست
28 آبان 1399, 19:05 ب.ظ
ثبت پاسخ
-0 +1
کیومرث خیلی خوبه
16 دی 1398, 23:56 ب.ظ
ثبت پاسخ
-2 +0
NightMare کاملا فیلم گنگی بود اصلا مشخص نشد داستان اصلی چیبود و کار کیبود.نمیخوام اسپویل کنم ولی واقعا نفهمیدم!
19 اسفند 1398, 00:43 ق.ظ
ثبت پاسخ
-0 +2
ALIREZA داداش اسپول کردی رفت
تموم شد فیلم
20 بهمن 1399, 14:10 ب.ظ